پناه بردن از خستگی به نوشتن
گاهی آدم مینویسد تا خستگیاش برطرف شود. آیا نوشتن میتواند خستگی آدم را رفع کند؟ شاید بسیاری از افراد به این پرسش، پاسخ منفی بدهند. روانشناسی خستگی، شاخهای از روانشناسی است که در این زمینه میتواند کارگشا باشد و به شما کمک کند، ولی پیش از مراجعه به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است بهتر است دربارهی این مساله بیشتر تأمل کنید.
به چند دلیل ممکن است نوشتن، خستگی را برطرف کند؛ من در اینجا نمیخواهم بحث پیچیدهی روان شناسی به راه بیندازم ولی ناچارم نتایج بعضی از این گونه بحثها را با یک زبان ساده بیان کنم.
1.معمولا در اثر کارهای پراکنده نیروها و انرژیهای درونی آدم هرز میرود و این باعث میشود توان جسمانی آدم هم به دنبال آن کم بشود؛ اینجاست که یک کار مشخص، تعریف شده و تمرکزبخش مثل نوشتن میتواند کمک مؤثری باشد. نوشتن، دقیقا به همین دلیل که یک فعالیت تعریف شده و مشخص است میتواند باعث گردهم آیی نیروها و به عبارت دیگر موجب پیداشدن تمرکز در تن و روان انسان میشود، یعنی همان نیروهای پراکنده را گردآوری میکند و به آنها انسجام میبخشد، درست مانند یک مدیر خوب و با کفایت که از پراکندگی و پراکنده کاری افراد و نیروهای موجود در یک سازمان جلوگیری میکند و با هماهنگی خاصی که بین آنها برقرار میسازد، آنها را سازماندهی و نیرومند میکند.
در این جهت بهترین نوع نوشتن، نسخه نویسی از روی مطالبی است که مورد علاقهی شماست. مثلا تنظیم جنگهایی از اشعر یا لطیفهها یا کلمات قصار یا پاک نویس کردن یا حروف چینی رایانهای دست نوشتههای خودتان گزینههایی است که با استفاده از آنها میتوانید هم زمان به چند هدف دست پیدا کنید، یعنی با یک تیر چند نشان را بزنید. حرف در این مورد بسیار است. خودتان بیشتر روی این موضوع فکر کنید.
2.معمولا نوشتن باعث فرافکنی ناگفتهها و حرفهایی میشود که روی دل آدم ماندهاند و بارهای روانی آدم را زیادکرده اند. به این ترتیب با نوشتن نوعی تخلیهی روانی صورت میگیرد و خود این موجب میشود انسان فراغت فکری پیدا کند و در مورد کارها و امور زندگی اش با دیدی شفافتر نگاه کند. در واقع نوشتن در اینجا بار زیادی انسان را از دوش او برمی دارد وبه این ترتیب آدم احساس میکند نفسش تازه شده یا تجدید قوا کرده است.
3.در ضمن نوشتن معمولا آدم با خود فکر میکند مشغول انجام یک کار مثبت است و چون دست به قلم به دست گرفتن، جنبههای عینی زیادی دارد ( قلم، دست، نوشته، کاغذ، جایی که انسان مینشیند و چیز مینویسدو خیلی چیزهای دیگر) ، در نتیجه انسان بلافاصله خود را ارزشمند مییابد و به زودی معتقد میشود که دارد کاری از پیش میبرد.
4.از جهت « روان- تنی » کسی که سرگرم نوشتن میشود، تا اندازهی زیادی ناچار است جنبههایی را رعایت کند. از جمله: قرار گرفتن در یک جا که خود این امر تا اندازهی زایادی باعث پیداشدن نوعی آرامش روانی هم میشود.
آغاز کردن یک فعالیت فکری که باعث بازخوانی و فراخوانی نیروهای درونی و پالایش و بازسازی و نوسازی و بازپردازی آنها و برقراری نظمی نوین در ذهن و روان انسان و به عبارت سادهتر باعث یک تحول درونی و مرمت و بازسازی روانی میشود که ضرورت، ارزش و کارآیی این پدیده برهیچ کس پوشیده نیست.
در ابتدای نوشتن دمای بدن و فشار خون تا اندازهای کم میشود و این خود باعث اعتدال طبع و آماده شدن طبیعت بدن برای گرفتن امواج روانی اعم از امواج احساسات و معانی میشود. به عنوان نمونه دید چشم و شنوایی انسان در چنین وضعیتی زیاد میشود و بهبود کیفی هم پیدا میکند.
ایجاد این باور در دیگران که شخص نویسنده مشغول کار مهمی است. در این نگاه، نویسنده در فضایی واقع میشود که به صورت یک دژ و یک حصار نامرئی عمل میکند، دژ و حصاری که اجازهی وارد شدن در محوطهی نویسنده را به کسی نمیدهد و به این ترتیب نویسنده تا زمانی که مانع روانی یا درونی نداشته باشد میتواند از مزاحمت دیگران در امان باشد.